- همه کاره
- کسی که هر کاری از او برآید، آنکه به هر کاری احاطه داشته باشد، هرکاره، کنایه از صاحب نفوذ
معنی همه کاره - جستجوی لغت در جدول جو
- همه کاره
- کسی که هرکاری ازدست او برآید، کسی که در هر کار مداخله کند
- همه کاره ((~. رِ))
- کسی که همه کاری از دست او برآید، کسی که در هر کاری مداخله کند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هرکار: همه کار را بلد است
ناتمام
خدمتکار شرابخانه سبو کش میخانه، مطلق خدمتکار
هرساله، هرسال، درهرسال
بیکاره، کسی که کاری از او برنیاید و به درد کاری نخورد
سخن چین
ناتمام نیمه کاره: (کنار آن (خندق) فاصله بفاصله خانه های نیمه کاره آجری دیده میشد)
هرساله: همه ساله بزیارت مشهد میرود، مربوط بهر سال. آنچه که هر سال انجام گیرد. یا برات همه ساله. براتی که هرسال بهمان منبع مشخص واحد ازعایدات حواله گرددوارزش آن بسیاربود. از آن کم ارزتر یکساله بود یعنی براتی که سالیانه تجدید میگشت (صفویه)
کسی که بهمه جا رفت وآمد دارد: همه جاروشدی وباده گسار ساده رویی ترا بباده چکار ک
(چه استفهام کار ا ه) اهل چه کار عامل کدام عمل شاغل کدام شغل ک: (پدر و مادر دختر چکاره اند ک)، نابکار، باطل بیفایده، کسی که بدون سبب در امری مداخله کند: (فلان کس چکاره است ک)
دو تن که با هم از یک کاسه غذا بخورند، هم خوراک
اهل چه کار؟، دارای چه شغل و عمل؟ مثلاً فلانی چه کاره است؟
ماه پاره، زیباروی، خوشگل
دو یا چند تن که از یک کاسه غذا خورند هم غذا: با کارگران دکان همکاسه بود اما سم صاحب کار بر خود داشت، هم پیاله هم قدح، همنشین مصاحب: من و سایه همزانو و همنشینی من و ناله همکاسه و هم رضاعی. (خاقانی)
بیک شغل اشتغال داشتن هم شغلی، رقیب یکدیگر بودن، شرکت بادیگری در کاری و شغلی. یابه هم کار (همکار) دعوت کردن، از کسی خواستن تا در کاری و شغی شخص را یاری کند
هم شغلی، شرکت با دیگری در کاری و شغلی
دو یا چندتن که بیک کار و شغل اشتغال دارند هم شغل هم پیشه، حریف رقیب: حدیث مدعیان و خیال همکاران همان حکایت زر دوز و بوریا بافست. (حافظ)، حریف کشتی: آری آری هوس کشتی همکار خوش است چارتکبیربرین عالم غدار خوش است. (گل کشتی) یا همکاران. (زردشتی) ایزدان یاور امشاسپندان مثلاایزد ماه ایزد گوش وایزد دارمهمکاران امشاسپند بهمن اند