جدول جو
جدول جو

معنی همه کاره - جستجوی لغت در جدول جو

همه کاره
کسی که هر کاری از او برآید، آنکه به هر کاری احاطه داشته باشد، هرکاره، کنایه از صاحب نفوذ
تصویری از همه کاره
تصویر همه کاره
فرهنگ فارسی عمید
همه کاره
کسی که هرکاری ازدست او برآید، کسی که در هر کار مداخله کند
تصویری از همه کاره
تصویر همه کاره
فرهنگ لغت هوشیار
همه کاره
((~. رِ))
کسی که همه کاری از دست او برآید، کسی که در هر کاری مداخله کند
تصویری از همه کاره
تصویر همه کاره
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از همه کار
تصویر همه کار
هرکار: همه کار را بلد است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیمه کاره
تصویر نیمه کاره
ناتمام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سما کاره
تصویر سما کاره
خدمتکار شرابخانه سبو کش میخانه، مطلق خدمتکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همه ساله
تصویر همه ساله
هرساله، هرسال، درهرسال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هیچ کاره
تصویر هیچ کاره
بیکاره، کسی که کاری از او برنیاید و به درد کاری نخورد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غمز کاره
تصویر غمز کاره
سخن چین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیمه کاره
تصویر نیمه کاره
ناتمام نیمه کاره: (کنار آن (خندق) فاصله بفاصله خانه های نیمه کاره آجری دیده میشد)
فرهنگ لغت هوشیار
هرساله: همه ساله بزیارت مشهد میرود، مربوط بهر سال. آنچه که هر سال انجام گیرد. یا برات همه ساله. براتی که هرسال بهمان منبع مشخص واحد ازعایدات حواله گرددوارزش آن بسیاربود. از آن کم ارزتر یکساله بود یعنی براتی که سالیانه تجدید میگشت (صفویه)
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که بهمه جا رفت وآمد دارد: همه جاروشدی وباده گسار ساده رویی ترا بباده چکار ک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیچ کاره
تصویر هیچ کاره
((ر یا رَ))
آن که برای کاری شایسته نیست، بی کاره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مه پاره
تصویر مه پاره
(دخترانه)
ماهپاره
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چه کاره
تصویر چه کاره
(چه استفهام کار ا ه) اهل چه کار عامل کدام عمل شاغل کدام شغل ک: (پدر و مادر دختر چکاره اند ک)، نابکار، باطل بیفایده، کسی که بدون سبب در امری مداخله کند: (فلان کس چکاره است ک)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم کاسه
تصویر هم کاسه
دو تن که با هم از یک کاسه غذا بخورند، هم خوراک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چه کاره
تصویر چه کاره
اهل چه کار؟، دارای چه شغل و عمل؟ مثلاً فلانی چه کاره است؟
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مه پاره
تصویر مه پاره
ماه پاره، زیباروی، خوشگل
فرهنگ لغت هوشیار
دو یا چند تن که از یک کاسه غذا خورند هم غذا: با کارگران دکان همکاسه بود اما سم صاحب کار بر خود داشت، هم پیاله هم قدح، همنشین مصاحب: من و سایه همزانو و همنشینی من و ناله همکاسه و هم رضاعی. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
بیک شغل اشتغال داشتن هم شغلی، رقیب یکدیگر بودن، شرکت بادیگری در کاری و شغلی. یابه هم کار (همکار) دعوت کردن، از کسی خواستن تا در کاری و شغی شخص را یاری کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هره کره
تصویر هره کره
((هِ ر ُِ. کِ ر ِّ))
خنده شدید و خارج از اندازه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هم کاسه
تصویر هم کاسه
((~. س))
هم نشین، رفیق، کسی که با دیگری در نوشیدن شراب و عرق همراهی کند، هم پیاله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هم کاری
تصویر هم کاری
هم شغلی، شرکت با دیگری در کاری و شغلی
فرهنگ فارسی معین
دو یا چندتن که بیک کار و شغل اشتغال دارند هم شغل هم پیشه، حریف رقیب: حدیث مدعیان و خیال همکاران همان حکایت زر دوز و بوریا بافست. (حافظ)، حریف کشتی: آری آری هوس کشتی همکار خوش است چارتکبیربرین عالم غدار خوش است. (گل کشتی) یا همکاران. (زردشتی) ایزدان یاور امشاسپندان مثلاایزد ماه ایزد گوش وایزد دارمهمکاران امشاسپند بهمن اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم کار
تصویر هم کار
((هَ))
هم شغل، حریف، رقیب
فرهنگ فارسی معین